خلاصه داستان : سه بیمار روانی، کوکو، تسوموجی و ساتورو با این باور که دنیا همان روز به پایان خواهد رسید، راهی سفر شدند. با قدم زدن بر بالای دیوارهای شهر، آنها به دنبال یافتن یک مکان پیک نیک با بهترین نقطه دید هستند.

Believing that the world will end that very day, three mental patients Coco, Tsumuji, and Satoru set out upon a journey. Walking upon the tops of the walls of the city, they seek to find a picnic spot with the best vantage point to view the final event.

خلاصه داستان : یک جنگجو به دنبال گرفتن انتقام از قاتل مادرش است. شخص قاتل رهبر یک گروه از آدمکش‌های شورشی می باشد...

Raised by assassins, Yuki is the last of the Takemikazuchi royal bloodline. A deadly weapon in her own right, she learns the gruesome truth about the death of her beloved mother and joins forces with a mysterious rebel leader.

خلاصه داستان : یک بازرگان مشکوک به اینکه دوست دوران کودکی او ، یک بوکسور حرفه ای ، با نامزدش رابطه عاشقانه دارد ، برای پایین آوردن او شروع به آموزش دقیق می کند.

A businessman, Tsuda, runs into a childhood friend, Tajuki, on the subway. Tajuki is working as a semiprofessional boxer. Tsuda soon begins to suspect that Tajuki might be having an affair with his fiancée Hizuru. After an altercation, Tsuda begins training rigorously himself, leading to an extremely bloody, violent confrontation.

خلاصه داستان : یک جفت پلیس سخت توکیو در حال تحقیق درباره یک قتل وحشتناک هستند: قاتل پس از کشتن قربانی ، جمجمه خود را باز کرد و مغز خود را در خورشت پخت. وقتی می خواهند قاتل را ردیابی کنند ، متوجه می شوند که به معنای واقعی کلمه ، همه مظنون هستند. آیا آنها ترور را به پایان می رسانند ، یا اینکه آنها خودشان بخشی از آن خواهند شد

A pair of hard-boiled Tokyo cops are investigating a gruesome murder: after killing the victim, the murderer cut his skull open and cooked his brain in a stew. As they try to track down the killer, they discover that, quite literally, everybody is a suspect. Will they bring the terror to an end, or will they become part of it themselves?

خلاصه داستان : یک تاجر به طور تصادفی فلز فتیشیست را می کشد ، که انتقام خود را می گیرد و به آرامی مرد را به ترکیبی گروتسک از گوشت و فلز زنگ زده تبدیل می کند.

A "metal fetishist", driven mad by the maggots wriggling in the wound he's made to embed metal into his flesh, runs out into the night and is accidentally run down by a Japanese businessman and his girlfriend. The pair dispose of the corpse in hopes of quietly moving on with their lives. However, the businessman soon finds that he is now plagued by a vicious curse that transforms his flesh into iron.