خلاصه داستان :

Cemal San is sitting in the director's chair while the young girl (Hazal Filiz Küçükköse) who is experiencing financial difficulties and the rich man (Ceyhun Mengiroglu) love story is told the screenplay of the series is the Kaktus Yazi Grubu. Elif, who wants to be an artist, meets with the textile custodian, Bulut, and falls in love. However, there are many obstacles in front of this love, especially Elif's family.

خلاصه داستان : فاروق گنجر رئیس شرکت سرامیک گنجر برای خوب شدن همسرش افسون هر کاری از دستش برمی‌ آمد انجام داد ولی هنگام برگشت به بودروم از دوره‌ی درمانش، او را از دست میدهد. فاروق پس از فوت عشقش همراه با فرزندانش به خانه‌اش در استانبول باز میگردد، بی‌خبر از اینکه قرار است قربانی حسادت سراب شود که همراه آن‌ها به استانبول آمده است و…

Recovering from the loss of his wife, Faruk finds solace in his assistant Serap, unaware of her true intentions. In fact, Serap had initially accepted the assignment because her boss Faruk needed someone trained to take care of the children at home. After all, she knew Faruk Gencer's daughters Nisan, Naz and son Ömer very well and was well-liked by them. But when Serap, who was born in the outbuildings of Efsun's mother Piraye Beyzade's house in Muğla, settled in Faruk's mansion, she asked herself "Why?". "Why can't I have it all?" After all, she had started life with a zero deficit. But now Faruk Gencer, whom she knew very well, was a great opportunity for her to close this gap! Yes, Serap had never dreamed of marrying a man with three children. But that was a later issue. Now she had to enter not only the home but also the heart of this man who was very devoted to his children, and she had to roll up her sleeves as soon as possible to become Serap Gencer!

خلاصه داستان : خلاصه داستان : صادق بعد از این که در زندگی همه چیزش را از دست داد، تصمیم گرفت آدمی بدی باشد. او که قرار بود راز قتل عجیبی که در عمارت اتفاق افتاده بود را کشف کند، درگیر ماجراهای زیادی می‌شود…

Battered, broken and bereaved, a private investigator must muscle his way through a tangle of lies to uncover the truth behind a mansion murder.

خلاصه داستان : خلاصه داستان : فیروزه و ایاز هردو در رشته ی معماری تحصیل میکنند. هر دو خانواده های فقیری دارن و مجبورن که حواسشون به خانواده هاشون باشه و هرطوری میتونن ازشون محافظت کنن. ایاز فیروزه رو در دانشگاه میبینه و یک دل نه صد دل عاشق فیروزه میشه ولی از بخت بد یه روز در خیابون خواهر شخص ثروتمندی به اسم ارتان رو نجات داد و در حالیکه میخواست ثواب کنه کباب میشه و دختره دست از سرش برنمیداره و برادرش هم از نقطه ضعف ایاز که باباش بود استفاده میکنه و ایاز رو محتاج خودش میکنه و ایاز مجبور میشه فیروزه رو بدون حتی خداحافظی کردن ترک کنه و بره. فیروزه هم بعد از اون دلشو به روی عشق میبنده، دو سال بعد پدرش رو به جرم سهل انگاری در گزارش خرابی آسانسور که سبب کشته شدن 13 نفر شده بود دستگیر میکنند، در حالیکه مقصر اصلی ارتان رئیس پدرِ فیروزه است، چون گزارش خرابی آسانسور درخواست رسیدگی رو بهش داده بود ولی فراموش کرده بود رسیدگی کنه. فیروزه برای این که بتونه مدرکی پیدا کنه که اثبات کنه پدرش درخواست رو داده با اسم بدل وارد شرکت ارتان میشه تا عدالت رو برقرار کنه و …

Firuze and Ayaz. Two beautiful heart, two family carrying children overhead. Fate brought them together. Her father's unjust conviction in the elevator accident that killed thirteen people triggered Firuze. Carrying the responsibility of being the man of the house, Ayaz is faced with Firuze, which he sacrificed for his mother when he was about to marry another.

خلاصه داستان : در این سریال “زینب” پس از اینکه پول زیادی پیدا میکند، خانواده کوکسل را مورد هدف قرار میدهد. “اونور” پسر بزرگ این خانواده میباشد، “حمید” پدر خانواده و “شاهیکا” همسر دوم حمید، “نسلیهان” دختر بزرگ خانواده و “امید” دختر کوچک خانواده هستند. شاهیکا به دلیل اینکه همیشه میخواسته فرزندی پسر داشته باشد، نام دختر دومش را امید گذاشته است. امید شخصیتی است که علی‌رغم جاه طلبی های مادرش به دنبال رویاهایش میرود…

Alina Boz gives life to a babysitter named "Zeynep". Zeynep, who grew up facing many challenges, partly due to her useless father, will face the biggest test when she stumbles upon a bag of cash

خلاصه داستان : بزرگترين خيال سلطان محمد خان، فتح قسطنطنيه است.. شهر قديمي که صدها سال بهش حمله شده اما نه توپ هاي قوي توانسته در ديوارهاي قدرتمندش سوراخي (راه ورود) باز کند و نه خليج اجازه ورود کشتي هاي دشمن را داده است. اگه محمد ميخواهد که شهر را تصرف کند فقط نبايد با امپراطوري بيزانس و عالم مسيحي که پشت امپراطوري او هستند مبارزه کند بلکه بايد با قدرتمند ترين مخالفش خليل پاشا که درون دولت قرار دارد هم مبارزه کند..