خلاصه داستان : داستان فیلم Im Namen der Menschlichkeit در سال 1882 رخ می‌دهد. یک دختر روستایی از یک دهکده کوچک مجارستانی، ناپدید می شود. ساکنان معتقدند که این دختر توسط یهودیان به قتل رسیده است. همه چیز پیش از اجرای دادگاه رسمی، مهیا شده و نژاد پرستی و عدم تحمل یهودیان و ....

In 1882 a country girl disappears from a small Hungarian village. The inhabitants suggest that she was murdered by the Jews. Everything is done to accuse them before the trial. A study in stubbornness, racism and intolerance and how to fight against it.

خلاصه داستان : وین ، 1956. پس از سركوب قیام مجارستان توسط تانكهای شوروی ، سرباز بخت مایك رینولدز برای کمک به یك دانشمند تهدید شده مجارستانی (پروفسور یانسچی) برای فرار از بوداپست استخدام می شود. او و جولیا ، دختر پروفسور ، از مرز عبور می کنند و به عنوان روزنامه نگار ظاهر می شوند ، اما با مشکلی روبرو می شوند. مبارز سرسخت آزادی نمی خواهد برود

Vienna, 1956. After Soviet tanks crush the Hungarian uprising, soldier-of-fortune Michael Reynolds is hired to help a threatened Hungarian scientist escape from Budapest.

خلاصه داستان : ونزنیا ، بهار 1866 ، در آخرین روزهای اشغال اتریش. عملکرد ایل ترواتوره به دلیل تظاهرات ضد اتریشی که توسط Count Ussoni سازماندهی شده بود ، دچار سردرگمی می شود. پسر عموی وی ، کنتس سرپیری عاشق عاشق ستوان اتریشی Franz Mahler است ، اما اوضاع در حال تغییر است

A troubled and neurotic Italian Countess betrays her entire country for a self-destructive love affair with an Austrian Lieutenant.

خلاصه داستان : اردک وحشی این درام تراژیک از یک نمایشنامه محبوب ایبسن پشوهر دیوانه خود و دخترشان اقتباس شده است. پدر هرگز کاری را که دختر انجام می دهد تایید نمی کند...

Consul Werle holds a reception in honour of the homecoming of his son Gregers. At the reception, Gregers meets his childhood friend, Hjalmar Ekdal, who is married to Gina, a former maid of the Werle family. Hjalmar is unaware that Werle had an affair with Gina and that their 14-year-old daughter Hedwig is not his child. Gregers moves in with the Ekdals with the intention of allowing unsuspecting Hjalmar and his family to share in the "happiness of truth". Hedwig is entirely devoted to a wild duck, which lives on a pond outside their house. When Hjalmar learns the truth about his daughter, he wants to leave his family. Gregers advises Hedwig to kill the wild duck so that her father, impressed by this sacrifice, will return home. On the following day, Hedwig's birthday, she doesn't shoot the duck, but shoots herself instead.