خلاصه داستان :

After his father’s death, poor Berhudar is left dealing with his father’s huge debt to the mob. In one of his many attempts to find a way out of his problem, he meets Ezel. He hopes she will help him get out of the mess he is in. Little does he know the she’s dealing with a very similar trouble...

خلاصه داستان :

خلاصه داستان :

Beyaz Melek’ filmi; bir aşkın öyküsüdür.Bu aşk öyküsü, iki insanın birbirine duyduğu aşk değil, bir grup insanın hayata ve birbirlerine duyduğu aşkın ve sevginin hikayesidir.Filmde, doğudan batıya, mekteplisinden köylüsüne, gencinden yaşlısına sevginin her türlü motifi hem duygusal hem de esprili bir dille anlatılır.

خلاصه داستان :

Onların da aşkı masallar gibiydi ve evlendiler. Yani masallara göre sona geldiler… Adem'le Didem birbirlerini hala sevmektedirler. Ama evlilik, Adem'in sevgisini ve ilgisini açığa çıkartma reflekslerini köreltmiştir. Didem ise özgüveni ve özgür iradesi elinden alınmış mutsuz bir kadına dönüşmüştür. Tek tutunduğu onu yeniden hayata döndürecek işidir. Adem'i hala çok seviyordur. Kocasının peşinden ailesini, dostlarını, kariyerini bırakarak daha önce sadece haritalarda gördüğü şehirlere bile yerleşmekte tereddüt etmeyen Didem, şimdi aynı fedakarlığı Adem'den bekler. İşte tam bu sırada başka bir masalın prensi hikayemize girer. Artık uyanma vakti gelmiştir…

خلاصه داستان :

After she loses her parents during a police raid in the early age, Gece vows to be suicide bomber. But on the other hand she falls in love.

خلاصه داستان : زندگی ساکنان یک روستای کوچک آناتولی با معرفی تلویزیون به آنها تغییر می کند

The story takes place in a small town (called Hakkari) in Turkey at the beginning of the 70's. The time has come to bring technology into that small town. The first Television (or called Visiontele by the citizens) arrives and the chaos begins.

خلاصه داستان : یک جوان توسط فرازمینی ها ربوده شده است، روح انسان دوستانه بزرگ خود را با فریب دادن فرمانده کل شیطانی سیاره G.O.R.A نشان می دهد.

Carpet dealer and UFO photo forger Arif is abducted by aliens and must outwit the evil commander-in-chief of G.O.R.A., the planet where he is being held.

خلاصه داستان : یک بوکسور سابق عاشق یک زن نابینا می شود و شروع به ساختن زندگی جدیدی می کند، اما گذشته تاریک او باز می گردد تا هر دوی آنها را به خطر بیندازد.

The passionate love between a former boxer and a beautiful blind woman.

خلاصه داستان : نحوه ملاقات یک وکیل نترس و یک دادستان مشهور در جریان تحقیقات جنایی را دنبال می کند...

A lawyer and a prosecutor, whose paths cross with a murder case, will have to work together to find the murderer, and this will create an irreversible breaking point in their lives.

خلاصه داستان : این فیلم داستان دنیز دانش آموز سال آخر دبیرستان هست که با دیدن روزگار نظم زندگی اون بهم میخوره و عاشق اون میشه. روزگار عشق و گیرایی صدای دنیز رو کشف میکنه. اول صداشو میشنوه و بدون اینکه اونو ببینه عاشقش میشه.‌‌ دنیز دختر ۱۷ ساله شادابیه که فقط به درس اهمیت میده و چشمش جز درس چیز دیگه ای نمیبینه و...

Ruzgar is a new cool boy in the school.Deniz is the girl who he heard in the cellphone,singing.Then they fall in love with each other. Selin is Deniz's bestie will support them but,their love relationship is gonna be complicated.

خلاصه داستان : یک صبح بهاری معمولی، “گربه بد”، “شراف الدین” و محافظانش، “مرغ دریایی” و “رضا موشه” برای منقل کباب شبانه خودشون رو آماده میکنن. بیا و ببین که ظرف همون روز بلایی نمیمونه که سر شِرو (شراف الدین) نیومده باشه! ابتدا از طرف باباش “تونگوچ” از خونه بیرون انداخته میشه بعدش هم باعث مردن کسی میشه که چشمش به دنبالش بود و میخواست اون رو دوست دختر خودش بکنه. با اینا تموم نمیشه و همچنین مورد حمله دشمنانش قرار میگیره. در تمام طول عمرش شاید برای اولین بار عاشق میشه و در نهایت میفهمه که پسری به اسم تاج الدین داره…

A foul-mouthed cat and its gang cross paths with humans.

خلاصه داستان : داستان سریال درباره ییلدیز است که تا زمانی که به یاد دارد عاشق کوزی بوده و کسی را جز او ندیده. وقتی كوزی برای ادامه تحصیل در دانشگاه به استانبول می رود، همه چیز را فراموش می كند و به دنبال عشق دیگری می رود. وقتی همه متوجه این موضوع می شوند، کوزی توسط همه افراد روستا و خانواده اش، طرد می شود. کوزی با زنی در استانبول ازدواج می کند و صاحب سه دختر می شود و پس از خیانت همسرش و نامه ای که برای اون میگذارد، خانه ای که در آن زندگی میکند، به مزایده گذاشته میشود و پس از بی پولی مجبور میشود به شهر اردو در کارادنیز(زادگاهش) برگردد و …

Yildiz has loved Kuzey for as long as she has known. She has seen no one but him. Families are also friendly to each other. Kuzey and Yildiz are engaged. But when Kuzey goes to Istanbul to study at university, he forgets all his words and sets sail for new love. When this is learned by his family, Kuzey is excommunicated by everyone in the village, including his own family. Kuzey married the woman he loved. He had three children. Twenty years later, he experienced the pain that Yildiz experienced. He was abandoned by the woman he loved. Kuzey returns to his hometown with his three daughters. Yildiz swore to send him where he came from.