خلاصه داستان : سال 1925 است و شرایط کار در شیلی افتضاح است. معدنچیان ماروسیا دست به اعتصاب می زنند، اما صاحبان معدن و دولت از ارتش شیلی استفاده می کنند.

Chronicle of the repression that a foreign company exerts on the miners of a small nitrate town in Chile, whose workers decide to claim their most essential rights. A reflection of the historic union struggles in the northern Chile that ended with terrible repressive acts.

خلاصه داستان : هر روز جمعه ، سرهنگ تنها کت و شلوار خود را می پوشد و به اسکله می رود تا منتظر نامه ای در مورد رسیدن حقوق بازنشستگی خود بماند. اما مردم شهر همه می دانند که این حقوق بازنشستگی هرگز نخواهد آمد. همسرش نیز این را می داند و حتی او هم این را می داند. اما او همچنان در انتظار است و با درد مرگ پسرش زندگی می کند.

Every Friday, the Colonel puts on his only suit and goes to the dock to await a letter announcing the arrival of his pension. But the townsfolk all know that this pension will never come. His wife also knows it, and even he knows it. But he is still waiting, living with the pain of the death of his son.