خلاصه داستان : پدری که اغلب به دلیل کار دور از خانواده است، نمی تواند شدت محبت و تحسین شدید پسرش را درک کند که باعث ایجاد تضاد بین هر دو می شود.

The hardened son of a powerful industrialist returns home after years abroad and vows to take bloody revenge on those threatening his father's life.

خلاصه داستان :

Rishi Oberoi is the only son in the Oberoi family, who are wealthy and own a palatial home. Rishi is a womanizer, and often drinks. One day he comes across an attractive young lady, who he later comes to know as Chandni Gupta. Chandni is not impressed with Rishi's advances, and ignores him. Chandni is employed with an organization, and is in love with her co-worker, Mohan Sachdev. When Mohan and Chandni plan to marry, they are met with opposition from Mohan's parents, and as a result Mohan marries someone else. Rishi comes to know about this and offers to console Chandni as a friend. It is now up to Chandni to decide if she would prefer a womanizer and a former admirer as a friend.

خلاصه داستان : کریشنا که بتازگی در یک تصادف حافظه ی خود را از دست میدهد زیر نظر دکتر سوشما تحت درمان هست و این دو عاشق هم میشوند و میخواهند ازدواج کنند ولی وقتی کریشنا حافظه اش برمیگردد میخواهد سوشما را بکشد.

Krishna is suffering from memory loss and is under the guidance of Dr Sushma. They fall in love and get married, but when Krishna gains his memory he tries to kill Dr Sushma.

خلاصه داستان : عاج کا ارجون بهیم سینگ یتیمی است که در یک جامعه کوچک سبک زندگی ضعیفی دارد. او سرپرست تنها خواهرش لاکسمی است که در شهر تحصیل کرده است، او با آجیت سینگ پسر تاکور بوپندرا سینگ آشنا می شود و هر دو عاشق می شوند و با برکت بهم ازدواج می کنند، اما در شب عروسی، آجیت. گم می شود بهیم متوجه می شود که آجیت به خانه اش نقل مکان کرده است...

Thakur Bhupendra Singh and his son Ajit are powerful landlords who oppress a helpless community of villagers. Ajit marries Laxmi, a city girl who has come to the village to be with her brother,Bheema. Bheema and a feisty village belle Gauri, are in love but before they can marry, tragedy strikes. Ajit, who had abandoned Laxmi soon after their wedding returns and murders her. The law is helpless and Bheema decides to take law into his own hands.

خلاصه داستان : سرباز داستان مرد جوانی (بابی دیول) را دنبال می کند که از هند فرار می کند و به استرالیا می رسد و به دنبال انتقام گرفتن از چیزی است که در هند شروع شده است. او در استرالیا با دختر مردی ثروتمند و قدرتمند (سورش اوبروی) آشنا می شود و عاشق او می شود. داستان کاورها را روی نقشه بابی دیولز نگه می‌دارد تا زمانی که همه چیز در مورد اینکه چرا او یک سرباز است فاش می‌شود...

The story follows a young man (Bobby Deol) who flees India and arrives in Australia seeking vengence for something that started in India. In Australia he meets and falls in love with the daughter of a rich and powerful man(Suresh Oberoi). The story keeps the covers on Bobby Deols plan until the end when everything is revealed as to why he is a SOLDIER.

خلاصه داستان : تلاش: شکار آغاز می شود -شکار آغاز می شود- برای آنها انتقام بود. برای او این یک چالش بود. یک سواری بی انتها در یک ماموریت وحشیانه...

Babu works for three underworld dons and must go to prison to protect them. When his sentence is over, he returns home to find that Purnima (his wife), Arjun (his son) and Pooja (his daughter) live a destitute life. When he confronts his bosses, he is beheaded in front of his wife and children, and his daughter is abducted. Purnima (Raakhee) loses her mind, and is hospitalized in a mental hospital. Growing up, Arjun (Akshay Kumar) becomes a high profile vigilante. As for Purnima, she becomes terribly ill and can be saved only if she sees her daughter again. Thus, Arjun decides to re-unite his mother and sister. In order to do so, he must discover the identity of his father's killers.

خلاصه داستان : زمانی که اقبال در اثر سیل از مادر و برادرش جدا می‌شود، در ایستگاه راه‌آهن بمبئی تبدیل به یک باحال می‌شود. او سپس برای حقوق افراد باحال مبارزه می کند و با چالش های یک تاجر روبرو می شود.

Zafar's obsession with Salma causes the destruction of her family and her mental breakdown. Years later, fate unites her sons, Iqbal and Sunny, and they set out to save Salma from Zafar's captivity.

خلاصه داستان : دختر بچه ای از روستای خود به بمبئی می آید تا پدرش را پیدا کند. او با ویکرام فردی خوش قلب آشنا می شود که می تواند به او کمک کند. اما ویکرام درمانده است زیرا نه نام پدرش را می‌داند و نه عکس او را.

A little girl comes from her village to Bombay to find her father. She meets Vikram a kind hearted person who could help her. But Vikram is helpless as she doesn't know her father's name nor has his photograph.

خلاصه داستان : دوست مردی که یک افسر پلیس است توسط گانگسترها در روز روشن ترور می شود. او متوجه می شود که برادر بزرگش در همان باند کار می کند و تصمیم می گیرد با نفوذ در باند انتقام مرگ دوستش را بگیرد.

Brothers Kishan and Karan live in Bombay. Karan falls in love with Paro but soon leaves to study in America. Kishan meanwhile enters into a life of crime, falling under the sway of Anna Seth, a drug lord. When Karan returns to Bombay to pursue a relationship with Paro, Kishan tries to keep him as far away from his criminal life as possible, but his plans go awry.

خلاصه داستان : هنگامی که یک جنایتکار بدنام توسط یک بازرس سخت کوش دستگیر و سپس توسط برادر افسر محکوم می شود ، او به دنبال انتقام نهایی از خانواده است.

The family of Justice Saxena is extremely happy until his younger brother Inspector Rajesh Saxena (Suresh Oberoi) arrests a notorious gangster, Bhawani Singh. Justice Saxena sentences Bhawani Singh to death. Bhawani Singh's brother, Dilawar Singh (Danny Denzongpa), vows to avenge his brother and he kills the judge as well as his driver Shanker. Dilawar Singh also tries to kill their sons. Driver Shanker's son, Karan (Ajay Devgan) loses his eyesight while saving Justice Saxena's son Babloo. Justice Saxena's wife, the two children and Rajesh Saxena leave the city. Dilawar Singh finds them and kills the Judge's wife and throws Babloo out of the running train. Before dying, Babloo donates his eyes to Karan. Karan vows that he will not remove his goggles till he confronts Dilawar Singh.

خلاصه داستان : راوی ورما یک بازرس صادق و کوشا است که با همسر ، دختر و برادرش راگوویر زندگی می کند. راوی و راگوویر برادرانی هستند که پیوند بسیار قوی دارند و هر دو به شدت به یکدیگر نزدیک هستند. با این حال ، پیوند وجود دارد ضعیف می شود زیرا Raghuveer اغلب درگیر می شود. راگوویر تحمل بی عدالتی را ندارد و وقتی نظاره گر ظلم به استادش می شود ، برای او می جنگد. این مسئله او را به دردسر می اندازد و حرفه وکالتش به خطر می افتد. راگهویر به دروغ به دلیل ضرب و شتم استاد هنگامی متهم شد که بیتو بود که استاد را کتک زد. پس از این مرحله ، راگهویر و باند 4 نفره اش شروع به جنگ برای افراد ضعیف می کنند. این زمانی است که راگوویر و آرمان هایش با اشرار Sevakh Rao ، Niti Ram و Ganpath درگیر می شوند. در ابتدا ، راگهویر موفق می شود نیروهای شرور شرور را شکست دهد. با این حال ، او دوباره به دروغ به قتل گنپات متهم می شود. این بار ، راگوویر در زندان جلوی برادر خودش شکنجه می شود زیرا راوی نیز از او سوund تفاهم می کند

Ravi Verma is an honest and diligent Inspector who lives with his wife, daughter, and brother Raghuveer. Ravi and Raghuveer are brothers with a very strong bond and both are extremely close to each other. However, their bond weakens because Raghuveer often gets into fights. Raghuveer can't stand injustice and when he watches injustice done to his professor, he fights for him.

خلاصه داستان : افسر گمرک بهارات سریواستاو با همسرش سانگیتا ، یک خواهر ، راجنی و یک پسر کوچک ، بانیتی زندگی می کند. او راجنی را وادار می کند که با بازرس پلیس ، گوتام ازدواج کند. تلاش های وی برای افشای فعالیت های جنایتکارانه تیمی 5 نفره که خود را "برادران شیکاری" ، دارما ، تهجا ، تینو ، چینو و پاپو می نامند ، به ویژه هنگامی که موفق به ضبط یک کامیون کوکائین می شود ، با موفقیت همراه است. به دلیل ترتیب دادن شاهدان عینی دروغین توسط برادران شیکاری ، مجرمان در صورت انفصال پرونده ، تبرئه می شوند. سپس بهارات موفق شد یک محموله اسلحه و مهمات متعلق به برادران را از بین ببرد که آنها را به ربودن خانواده بهارات سوق می دهد و آنها را به عنوان گروگان نگه می دارد تا زمانی که او خواسته های آنها را برآورده کند

خلاصه داستان : شیوا درست مثل پدرش پورشوتام ساته آرایش می شود تا یک پلیس شود. هنگامی که پدرش حاضر نمی شود پسر یک نماینده محلی محلی به طور غیرقانونی ماشین خود را پارک کند ، پورشوتام به باستی های خطرناک Kala Chowk منتقل می شود. وقتی پدرش توسط دژخیمان جنایتکار محلی مورد ضرب و شتم قرار گرفت ، شیوا برای کمک به آنجا وارد می شود. با این حال شکست او از جنایتکار و افرادش نتیجه نامطلوبی دارد. شیوا به عنوان جنایتکار جدید مورد ستایش قرار می گیرد

Naive and easily impressionable Vidya Bhalla would like her husband to be a dashing hero, one who is not afraid of anybody, one who can easily jump into a fire to rescue someone, one who is strong & romantic. She sees all of these qualities in Shiva Sathe (Jackie Shroff), the son of Havaldar Purshotam Sathe, whose only dream is to see Shiva become a Police Inspector. Vidya informs her dad, Prithviraj, that she has found her dream man, the Bhallas and the Sathes meet and get the couple formally engaged.

خلاصه داستان : ویکرام سایگال که از روشی که وکلا با افراد کمتر مرفه برخورد می کنند ، دلگیر است تصمیم می گیرد کاری برای فقرا انجام دهد ، دلیل قانونی آن برای اقدام است ، اما توانایی پرداخت وکیل را ندارند. او این موضوع را با دوست دختر خود ، ریتیکا سانیال در میان می گذارد ، و با هم آنها چندین ایده برای جمع آوری پول برای ایجاد یک سازمان برای کمک به فقرا در دریافت کمک حقوقی بدون هزینه یا معقول ارائه می دهند. وقتی این طرح با شکست روبرو شد ، ویکرام تصمیم به سرقت از یک بانک می گیرد ، اما ریثیکا از او حمایت نمی کند و آنها از هم جدا می شوند. و سپس ریتیکا کشته می شود و پلیس ویکرام را متهم به قتل خود می کند

A young law student finds his strongly held ideals clashing with the work he has to undertake, leading to a crisis of confidence in this 2001 Bollywood feature from director Ashok Mehta.

خلاصه داستان : Anjali Aggarwal مستقر در بمبئی در کنار مادرش ، آشا و پدرش آجیت ، صاحب صنایع Aggarwal ، یک سبک زندگی ثروتمندی را سپری می کند. وقتی آشا آجیت را به چالش می کشد که می تواند تجارت را بهتر انجام دهد ، او این چالش را می پذیرد و آشا مصمم است که بهتر از او عمل کند. برنامه او این است که به یک جزیره کوچک به نام Manjira واقع در اقیانوس هند و در نزدیکی جزایر Lakhwadeep گسترش یابد و یک کارخانه در آنجا ایجاد کند. او دریافت که بومیان جزیره با هر نوع ساخت و ساز مخالف هستند. او تصمیم می گیرد دامادش ، شکار پانچوتیا ، را بفرستد ، اما وقتی او با یک تصادف روبرو می شود

Bombay-based Anjali Aggarwal's father, Ajit, is the owner of Aggarwal Industries. Asha challenges Ajit that she can run the business better and he accepts the challenge. Her plan is to build a new factory on a small island called Manjira in the Indian Ocean.

خلاصه داستان : Raja Brijraj Singh و برادر کوچکترش Raja Ranbir Singh در یک ییلاق بزرگ زندگی می کنند و صاحبخانه های ثروتمند یک دهکده کوچک هندی به نام Kishengard هستند. آنها فقط در آنجا دوست دارند ، خواهرزاده سرگرد و بیگانه بازگشت به ازدواج به همان اندازه ثروتمند Roopesh Singh ، اما او قلب خود را به یک فروشنده مرغداری فقیر به نام Ajay می دهد. وقتی Brijraj و Ranbir از این رابطه مطلع می شوند ، اعتراض جدی به این امر نشان می دهند و هر کاری را در توانشان انجام می دهند حتی می توانند برای جلوگیری از ازدواج خواهرزاده خود با Ajay انجام دهند

Ajay falls in love with superstar dancer Manorama, who comes from a dangerous family.

خلاصه داستان : از همان سنین كوچك ، ماهش دستموك آرزوی خدمت به كشور خود را دارد. تشویق و رویاهای وی وقتی چند برابر می شود که والدینش توسط یک باند سارقین کشته شوند که قصد دارند بانکی را که در آن اشتغال دارند غارت کنند. در طی روزهای کالج خود ، او با همکار خود ، محسینی آشنا می شود که از صمیم قلب او را دوست دارند و پس از قرار دادن شرط بندی با دوستان خود بر روی او ، سپس به عشق ورزی او پرداخت و به این ترتیب او را قادر به متقاعد کردن او از عشق خود می کند. پدر محینی ، شملال ، یک الکلی است و می خواهد او را به عنوان حرفه خود رقصیده و از روسپیگری استفاده کند تا بتواند برای سهم روزانه خود از الکل ، پول تهیه کند. این به خوبی عصبانی نمی شود

Mahesh Deshmukh has joined the nation's armed forces as that he can honestly and patriotically serve the country. During his college days he has a run-in with fellow-collegian Mohini. A bet between his friends and himself ends up with him falling in love with Mohini, who subsequently realizes that he indeed has fallen in love with her, and she too reciprocates. Mohini's dad is an alcoholic and wishes that Mohini takes up dancing and prostitution so that he can get his daily dose of alchol. Mohini attempts to take refuge with Mahesh, however, cirumstances tangle Mahesh to such an extent that he is arrested, charged, and sentenced to stay away from Bombay city limits. When Mahesh returns, it is no longer the honest, and patriotic Mahesh, but a gangster named Munna, who has many old scores to settle.

خلاصه داستان : هنگامی که والدین سومان در گذشتند ، استاد شارما تصمیم می گیرد که او را به فرزندخواندگی بگذارد و او را در خانواده همسر و دو پسرش بنتی و آرون شامل کند. همسرش متعاقباً درگذشت و سومان آن را به خود می گیرد تا از این سه مرد مراقبت کند. سومان عاشق راوی کائول است ، هر دو می خواهند ازدواج کنند و با تأیید مادر راوی و پروفسور شارما ، تاریخ عروسی تعیین می شود. با این حال ، در همان روز بانی در یک تصادف کشته می شود و عروسی لغو می شود. راوی با کمک هزینه تحصیلی به ایالات متحده سفر می کند ، به این امید که در بازگشت وی ازدواج کند. سپس آرون با یک بازرگان محلی که او را متهم به شکستن و ورود به مغازه خود می کند ، دچار مشکل می شود

It takes a debilitating disease like cancer to reunite brother (Raj Babbar) and sister (Nutan).

خلاصه داستان : مردی که در کودکی رها شده و مجبور به زندگی بی سرپرست شده است ، ناخودآگاه توسط پدر بیولوژیکی خود استخدام می شود.

Left in the care of an alcoholic Gangu Ganpat, young Heera, who named himself after a stray dog, wrestles with life in his young age. Years later, now a young man , he works for Mahendar Singh and is in love with Mohini, who will not have anything to do with him due to his lack of ancestry. Heera is now determined to find out who his parents are, and the only one who can help him is the elusive, alcohol-induced and incoherent Gangu Ganpat.

خلاصه داستان : کمیسر پلیس سوریادف سینگ پدربزرگ مسکونی تنها نوه اش ، کجال است. با این حال ، بی خبر از سوریادف ، زندگی کجال از سوی پسر عموی متهم وی ، ویشامبر تهدید می شود. پدر ویشامبر به جای ویشامبر ، کل دارایی خود را به خواهرزاده خود سوریادف واگذار کرده بود. حالا ویشامبر می خواهد کجال را بکشد ، بدین ترتیب تنها وارث ارث می شود. بعضی از افراد قصد ربودن کجال را دارند اما یک رهبر ، کاران ، آنها را می جنگد و او را نجات می دهد. تحت تأثیر قرار گرفتن ، سوریادف وی را به عنوان محافظ کجال منصوب کرده و آنها هر دو به شهر ساندنرنگار ، که خانه اجدادی آنها است ، عزیمت می کنند. با این حال ، سوریادف نمی داند که آدم ربایی و همچنین نجات کاران از کاجال برای جلب اعتماد سوریادف انجام شده است

Police Commissioner Suryadeo Singh hires Karan, a trained weapons expert, to protect his daughter Kajal. Later, Kajal, who is unaware of Karan's secret agenda, falls in love with him.

خلاصه داستان : راجان باردار ژتا می شود و از او می خواهد که سقط جنین کند ، اما ژتا امتناع می کند و پسر بچه ای به دنیا می آورد و او را در یک پرورشگاه ترک می کند. سرنوشت یک ترفند عجیب بازی می کند و کودک توسط Geeta و شوهر جدیدش ACP Anand ، که به عقیده او کودک آناند است ، پذیرفته شده است. راجان به خارج از کشور می رود و ارتباط با Geeta را از دست می دهد. وقتی کودک ، همه بزرگ شد ، اوضاع گرم می شود و کار با راجان که اکنون از خارج بازگشته است ، شروع به کار می کند و به جرم می رود

Rajan gets Geeta pregnant and wants her to get an abortion, but Geeta refuses, and gives birth to a baby boy and leaves him in an orphanage. Fate plays a strange trick and the baby is adopted by Geeta and her new husband ACP Anand, who are led to believe that the child is Anand's. Rajan goes abroad and loses touch with Geeta. Things start to heat up when the baby, all grown up, starts working with Rajan,who has now returned from abroad and taken to crime.

خلاصه داستان : کالجیان آجی شارما در 2 آوریل 1968 متولد شد و در بمبئی با مادر بیوه اش ، آشا زندگی می کند. او با همکاران خود ، راج سینها ، ثروتمند ، دوستانه رفتار می کند و هر دو غالباً مورد ضرب و شتم گان و مادو (دوست دختر راج) قرار می گیرند.

Collegian Ajay Sharma was born on 2nd April 1968 and lives in Bombay with his widowed mom, Asha. He is friendly with fellow-collegian, the wealthy Raj Sinha, and both often end up getting beat-up by goons and Madhu (Raj's girlfriend) respectively. After they graduate from college, Raj's maternal uncle asks Ajay to bring his birth certificate so that he could make his passport and find work for him in a department store in Canada. Ajay goes home to look for his birth certificate, but is unable to locate. His mother makes a show of helping him, but instead tears a document and tosses it outside. Ajay puts the document together and finds out that his real name is Ajay Malhotra, his father, Dr. Ravi Malhotra, is still alive, serving a life sentence in prison for killing and stealing a patient's organs. Ajay questions his mother and finds out that his dad was framed by the hospital owner, Rai Bahadur. He and Asha meet Ravi in prison and swear to avenge his humiliation.

خلاصه داستان : راج یکی از وکلای ارشد شهر است که هیچگاه پرونده ای را از دست ندهد. وی در هنگام راه اندازی آلبوم جدید اشوین مهتا صاحب یک شرکت موسیقی به سارگام معرفی شد. روز بعد اشوین به قتل رسیده است و تارنگ به جرم این قتل ، سارگام برگزار می شود. و تارنگ دوستان دوران کودکی هستند و او به راج نزدیک می شود تا برای پرونده خود بجنگد. در این دوره رج متوجه می شود که تارنگ از بیماری روانی شخصیت شکافته رنج می برد و وقتی که دچار حمله می شود ، او تارنگ نیست بلکه رانژت است و کارهایی را که هنگام چرخش رانجی انجام می دهد ، به خاطر نمی آورد. تارنگ شب گذشته اشوین را کشته بود. مجبور به سارگام شد ، اما به یاد نمی آورد که آن زمان او را رنجی بکشد. رج با اثبات اینکه تارنگ بی گناه است

Hired by a singer to defend her friend, who has been accused of murder, a formidable lawyer learns that the man he represents may not be innocent.

خلاصه داستان : راجا، راننده تاکسی، عاشق آرتی، دختری ثروتمند می شود و برخلاف میل والدینش با او ازدواج می کند. بعداً والدین او سعی می کنند بین زوجین اختلاف ایجاد کنند.

This is a story of a handsome young taxi driver, Raja, who falls in love with a beautiful rich girl, Aarti. Despite her family's disapproval Aarti marries Raja and goes to live with him in his village. Aarti's stepmother, uncle and cousin weave a web of deception to split them apart. Will Aarti realize that her stepmother is deceiving her? Will Raja and Aarti ever get back together?