خلاصه داستان : دایاشانکار پاندی مجبور می‌شود به بمبئی برود تا از مستاجرانش بخواهد خانه‌اش را تخلیه کنند، زیرا تنها وسیله او برای به دست آوردن پول برای پرداخت وام‌هایش است.

After the death of his dad, Dayashankar Pandey arranges the marriage of his two sisters. In debt, he goes to the city to ask the tenants to leave his house, as he intends to sell it and repay his debts. A woman, her two daughters, Jyoti, Saraswati, and one son, Chotu are living there. When Dayashankar asks them to vacate, they refuse. What results is Dayashankar's hilarious attempts to force them to vacate - from seeking legal advice; filing police reports; asking goons to remove them - moving in himself. Will Dayashankar succeed in his attempts to evict his tenants?

خلاصه داستان : بیوگرافی شری نارندرا مودی، نخست وزیر هند.

Chronicles Narendra Modi’s life and events leading up to his swearing-in ceremony as the Prime Minister of India in 2014.

خلاصه داستان : تیمی از متخصصان باید تروریستی را قبل از انجام حمله دستگیر کنند.

Siddhant Dheer lives a wealthy lifestyle with his brother, Shashank, and sister, Anu. Both Siddhant and Shashank work for India's Anti-Terrorist Cell (ATC), along with Aditya and Aditi. After interrogating a suspect named Altaf, they get information that terrorists are planning a major strike in Canada that may endanger 25000 lives during the month of May. Altaf tells them the mastermind behind this attack is a terrorist named Jambhal, who has a contact named Himmat Mehndi. Shashank, and Aditya fly to Canada, meet with ATC Agent Neha, and then abduct Himmat, who denies that profusely. The duo team up with Canadian Police Officer Danish "Dan", and together attempt to piece together whatever information they have gathered from Himmat, only to find out that no one is who they claim they are, and the duo find themselves entrapped in a web of deceit and lies, with no clues as to who is behind the threat - the countdown for which has already begun. Written by rAjOo ([email protected])

خلاصه داستان : سانیا پس از مشاهده قتل وحشیانه پدرش،ساندر راجان، بدست راهزن مخوف ، جاگرا، پیش سرهنگ کریشنا کانت می رود و از او درخواست کمک می کند تا به کارهای ظالمانه جاگرا در Devdurg خاتمه دهد. کریشنا که خود را از عملیات دراوره چین سرشکسته میداند قبول می کند و… 10 old exiled army men decide to free a village from an evil bandit

After witnessing the brutal slaying of her Forest Officer father, Sunder Rajan, at the hands of dreaded dacoit Jageera, Sandhya goes to Colonel Krishnakant Puri and asks for his assistance in bringing an end to Jageera's rule in the Devdurg region. Krishnakant agrees to assist her, and summons about a dozen of his fellow officers and subordinates to assist him. They all assemble at Devdurg with all the necessary ammunitions and arms to combat Jageera, not realizing that Jageera has influence over the local police detachment, who will prevent Puri and his men to possess any guns and weapons. This does not deter Puri and his men, and they continue to stay on in Devdurg and gain the confidence of the villagers. What the villagers do not know that Krishnakant and his men had all been dishonorably discharged from the army for cowardice and retreating when attacked by the enemy. Will Puri and his men abandon Devdurg and let history repeat itself?

خلاصه داستان : اجرا کن این فیلم اکشن پر از ماجراجویی و عاشقانه است. همانطور که آبیسک برای زندگی خود در برابر نیروهای جنایت و بی عدالتی مبارزه می کند، با بومیکا آشنا می شود که قلب او را تسخیر می کند...

This action movie is filled with romance and adventure. As Abhisek fights for his life against the forces of crime and injustice, he meets Bhoomika, who captures his heart.

خلاصه داستان : جاگموهان جوگرال فراری پس از کشتن برادرش، افسر گمرک ورما و یک پزشک را می کشد. رامش و سیما با مرگ فرزندانشان به یتیم خانه می روند. هر دو وقتی به فرزندی قبول می شوند از هم جدا می شوند.

Jagmohan Jugral kills his twin brother, Manmohan, in order to escape from Customs Officer Verma. In the chase that follows, Jagmohan also kills Verma, and a doctor, Ashok Soni. With their deaths their children, Ramesh and Seema, are orphaned and end up at an orphanage. Both get separated when Seema is adopted by a respected couple. Ramesh runs away from the orphange and is adopted by Girdharilal, a career thief. Ramesh learns all the skills of thievery from Girdharilal. Ramesh is now grown up a better career thief than Gidharilal, and Seema too has grown up. Both are on the look-out for Jugral, who is now known as a very respectable citizen.

خلاصه داستان : وقتی یک پدر به جرم عقب ماندگی باید دخترش را از دست بدهد! وقتی که بهترین پدر دنیا را محکوم به عدم صلاحیت برای نگه داری دختری میکنند که هیچکس جز این پدر نمیتواند به خوبی مراقبش باشد.. وقتی بهترین پدر دنیا اسیر...

A mentally challenged man fights his former father-in-law for custody of his daughter.

خلاصه داستان : یک مرد هندو که دچار فراموشی شده است گذشته خود را به عنوان یک تیرانداز مسلمان و یک قاتل به یاد می آورد.

An amnesiac has no recollection of his ex-girlfriend, a policeman or an old friend.

خلاصه داستان : پوجا از خانواده ای بسیار فقیر متشکل از مادرش ، پدرش راملال و برادرش ، راجو است. او با ثروتمند ، ثاکور سوراژ پراتاپ آشنا می شود و هر دو عاشق است و به برکت خانواده اش ازدواج می کند و با راجو به عمارت والدین تاکور نقل مکان می کند ، پووجا می یابد که قادر به باردار شدن نیست ، راجو عاشق خواهر تاکور می شود ، جیوتی آماده است تا او را عروس خود کند ، که تاکور موافقت می کند اما وقتی تاکور با ویاشالی ملاقات می کند ، فاجعه رخ می دهد ، او می خواهد عروس خود را ترجیح دهد و هیچ جسمی برخلاف تصمیم او ، از جمله پوجا ، مخالفت نمی کند. راجو با شنیدن این حرف فقط اعتراض می کند اما توسط ساکور سکوت می کند ، و توسط هر یک از اعضای خانواده از جمله جیوتی تحقیر می شود و از او اجتناب می کند

Unable to bear a child, Pooja is asked to compromise with her husband's new mistress or leave the house. Pooja's brother, Raju decides to fight for his sister and reunite her with her husband.

خلاصه داستان : Percocious Shalu تشخیص داده است که به کار احتیاج دارد و با داشتن اطلاعات نسبتاً نادرست یکی از آنها را با صنایع Khanna دریافت می کند. او با پسر مالک ، Dev Khanna ملاقات می کند و فکر می کند که او راننده است و با او چنین رفتار می کند. آنها با هم برای کمک به کشاورزان فقیر جامعه دست به نقاب بازی می زنند و هر دو عاشق یکدیگر می شوند. تلاش برای کشته شدن Dev توسط کارمندان عصبانی مدیریت صورت می گیرد ، اما خواهر شالو ، نممی ، Dev را نجات می دهد و در این راه خودش زخمی می شود. دِو از او مراقبت می کند و نممی فکر می کند که او نیز عاشق او است ، همانطور که او نیز با او دوست دارد.

Some twenty years ago Sarita promised to raise her husband's love child (Shalu) together with their own daughter (Nimmi). The girls grow up as the best of friends but Sarita has never been able to forgive Shalu her background. It doesn't make it better when she sees Shalu getting close to the man Nimmi is also in love with.

خلاصه داستان : بدل از یک روستای روستایی برای ثبت نام در یک کالج در این شهر می آید. او با همکار خود ، تینا اوبروی آشنا می شود و هر دو با یکدیگر آشنا می شوند و پس از چند شرارت هر دو عاشق یکدیگر می شوند. فقط برای یادگیری پدر ثروتمند تینا ، دینس اوبروی مخالف این رابطه است. دینس تلاش می کند تا شهرت بدال را با متهم کردن وی به تجاوز به یک زن بدتر کند اما تینا به نفع بدال شهادت می دهد. Dinesh سپس تلاش برای رشوه دادن Badal با پول اما Badal امتناع کرد و همچنان به دیدار با تینا. هنگامی که همه چیز از دست خارج نمی شود ، داینش تصمیم می گیرد که معاون کمیسری فاسد پلیس نقی را برای قتل بدل استخدام کند

Badal (Bobby Deol) is a naive but intelligent young man who comes from a small village to the big city. He is introduced to city life by Damru (Harish Patel) who now calls himself Danny. When Badal attends college, he meets with pretty and percocious, Tina Oberoi (Twinkle Khanna), and after a few misunderstanding and misadventures...

خلاصه داستان : زندگی کیشان و سانی پس از آن که دوست زن زنشان پرم، آنها را با یک هوکر به نام بابی قرار می دهد که منجر به شبکه ای از دروغ ها و سردرگمی ها می شود، دچار مشکل می شود.

Tired of his wife's unnecessary suspicions, Kishen is drawn to have an affair with the call girl Bobby, arranged by his friend Prem. Further problem arises when Kishen's co-worker, Sunny's wife catches Kishen red-handed with Bobby, who is introduced as his wife.

خلاصه داستان : مردی فقیر اما بزرگ دل یتیمان را به خانه خود می برد. پس از کشف دستگاه نامرئی پدر دانشمندش، او به این مناسبت برمی خیزد و برای نجات فرزندانش و تمام هندوستان از چنگال یک آدم بزرگ می جنگد.

A poor but big-hearted man takes orphans into his home. After discovering his scientist father's invisibility device, he rises to the occasion and fights to save his children and all of India from the clutches of a megalomaniac.

خلاصه داستان : مانو، بدنساز اهل چاندیگار، عاشق Maanvi، یک معلم زومبا می شود که رازی دارد که باعث می شود عشق خود را زیر سوال ببرد...

Manu, a bodybuilder from Chandigarh, India, falls in love with Maanvi, a Zumba teacher. All seems well until a revelation causes turmoil in their love story.

خلاصه داستان : در سال 1920 که هند هنوز تحت سلطه ی خارجی ها بود مردی اعتقاد داشت که خارجی ها همه بد نیستند و نباید فقط به چشم بد بهشون نگاه کرد …

Firangi is a Hindi movie starring Kapil Sharma and Ishita Dutta in prominent roles. Set in 1920, it is a period drama directed by Rajeev Dhingra, with Kapil Sharma as the producer, forming part of the crew.