خلاصه داستان : یک سال خورشید آرام پس از جنگ جهانی دوم، یک سرباز آمریکایی عاشق یک زن لهستانی می شود و به او کمک می کند تا کشور را ترک کند. اما شرایط به گونه ای دیگر رقم می خورد...

Shortly after World War II an American soldier (Norman) and a Polish refugee (Emilia) fall in love. Eventually he will return to the U.S. and both expect that she will soon follow him with her mother. Emilia's mother is sick, but will recover with the right medicine. But the mother, and not Emilia, knows that there will only be one ticket...

خلاصه داستان : یک روز زمستانی در یک قلعه لهستانی، که نیمی از آن متعلق به یک دفتر اسناد رسمی و نیمی متعلق به خواهرزاده یک سرباز قدیمی آتشفشانی است. سرباز پیر، حجامت، و سردفتر، دشمنان قسم خورده ای هستند که ممکن است عشق بین خواهرزاده، کلارا، و پسر سردفتر، واکلاو، را نابود کند. در این روز، جامه‌دار زبان‌بند از درباری لاف‌زن، پاپکین، می‌خواهد که از طرف او به‌خاطر دست وید... Read all

A winter day at a Polish castle, half owned by a fatalistic notary and half by a volcanic old soldier's niece. The old soldier, Cupbearer, and the notary are sworn enemies, which may doom the love between the niece, Klara, and the notary's son, Waclaw. On this day, the tongue-tied Cupbearer asks a braggart courtier, Papkin, to sue on his behalf for the hand of the widow Hanna. Papkin succeeds and

خلاصه داستان : "فیلیپ" هنگام تولد اولین فرزندش یک دوربین فیلمبرداری 8 میلیمتری خریداری می کند.چون این اولین دوربین در شهر است رئیس حزب محلی به او لقب عکاس رسمی شهر را می دهد...

Filip buys an 8mm movie camera when his first child is born. Because it's the first camera in town, he's named official photographer by the local Party boss. His horizons widen when he is sent to regional film festivals with his first works but his focus on movie making also leads to domestic strife and philosophical dilemmas.

خلاصه داستان : فیلم معنی سیاسی پنهانی دارد: ناتوانی جنسی کارول و درماندگی مالی او در فرانسه، و ترقی متعاقب آن، به‌منزله‌ی یک سرمایه‌دار قدری مشکوک، کوشش‌های لهستان برای برون‌رفت از اوضاع نامساعدش، در محدوده‌ی اروپا، را آینگی می‌کند. هم‌چون در آبی، فیلم‌برداری سفید هم برداشت از رنگ به‌کاررفته در عنوان را دشوار می‌سازد: آسمان، تقریباً همیشه، سفید است و چشم‌انداز لهستان پرف‌پوشیده و سفید به‌تصویر درآمده است. هم‌چنین، غلیان سفید نشان ارگاسم تأخیری است. هم‌چون دو فیلم دیگر از سه‌گانه‌ی رنگ‌ها، سفید هم مشتمل بر صور و سمبل‌های بسیاری است که در نگاه اول بی‌ربط می‌نمایند، اما با پس‌نگاه‌ها و پیش‌نگاه‌ها و ارجاع به دو فیلم دیگر این سه‌گانه ارتباطشان روشن می‌شود. در صحنه‌ی آغازین در دادگاه، ژولیت بینوش، بازیگر نقش ژولی در آبی، اتفاقاً، وارد اتاق دادگاه می‌شود، که این صحنه در فیلم پیشین دیده شده است.

Polish immigrant Karol Karol finds himself out of a marriage, a job and a country when his French wife, Dominique, divorces him after six months due to his impotence. Forced to leave France after losing the business they jointly owned, Karol enlists fellow Polish expatriate Mikołaj to smuggle him back to their homeland.