خلاصه داستان : زمان کوچ، داستان زندگی مادری را نقل می‌کند که بچه‌هایش را از ظلمی فراری داده و ناخواسته وارد جهنم می‌کند. بچه‌های این مادر جلوی چشمانش از بین می‌روند و او برای مراقبت از آن‌ها دست و پا می‌زند…

خلاصه داستان : خلاصه داستان : ازگی زنی جوان است که یک زندگی شاد و یک کار خوب دارد ولی زندگیش با حرف‌های یک غریبه، حال و روز دیگری پیدا می‌کند. ازگی که بعد از این حرف‌ها تمام باورهایش را زیر سوال می‌برد، دنبال جواب‌هایی برای سوال‌هایی است که مثل خوره به جانش افتاده‌اند…

Ezgi seemingly had everything a woman could want... A son, a handsome and caring husband who loved her, a job she loved, a rich and comfortable life... One day, the words of a stranger she met turned everything upside down: "Your husband." He wants to kill you!” Ezgi didn't know who to trust anymore...

خلاصه داستان : خلاصه داستان : بیهتر که یه خانم جوانِ تشنه‌ی دوست داشته شدن بود، عدنان ضیاگیل را که یک مرد ثروتمند و محترم ولی از لحاظ سنّی بزرگتر از او بود را برای خلاصی از شرّ مردهایی که مادرش به او قالب میکرد، انتخاب کرد اما زمان زیادی نگذشت که متوجه شد میزان توجه شوهرش به او، راضیش نمی‌کند. بیهتر با بهلول، عضو جوان و خوشتیپ خانواده ضیاگیل، وارد یک رابطه ممنوعه شد و برای این عشق حتی مرگ را هم به جان خرید…

Bihter, who is desperate for love, sees Adnan, a wealthy and respected older guy, as a way out of the stereotype that society and her materialistic mother have given her. But she soon discovers that she is not satisfied with his attention and has other needs.

خلاصه داستان : دهکده‌ای کوچک و فقیرانه که بر کوه‌های صخره‌ای مرتفع تکیه دارد، رو به دریای وسیع، احاطه شده توسط حیاط‌های زیتون. روستاییان مردمانی ساده و کوشا هستند که برای کنار آمدن با طبیعت خشن تلاش می کنند. آنها زندگی خود را به طور روزانه از روی زمین و از چند حیوانی که تغذیه می کنند به دست می آورند. درست مثل حیوانات و درختان اطرافشان، آنها هم از دمای خود آگاهی دارند

In a small, poor village leaning over high rocky mountains, the villagers are simple and diligent people who struggle to cope with a harsh nature. They earn their living off the earth and a few animals they feed. Fathers always prefer one of their sons. Mothers command their daughters ruthlessly. Ömer, the son of the imam, wishes hopelessly for the death of his father. When he understands that wishful thinking does not have any concrete results, he begins to search for childish ways to kill his father. Yakup is in love with his teacher, and one day after seeing his father spying on the teacher he dreams too, like Ömer, of killing his father. Yıldız studies and tries to manage the household chores imposed by her mother. She learns with irritation about the secrets of the relationship between men and women.

خلاصه داستان : این فیلم زندگی برگن که یکی از خوانندگان زن فراموش نشدنی سبک آرابسک بود را شرح میدهد. برگن که اسم اصلیش بلگین بود در سال 1959 در مرسین بدنیا آمد و فرزند آخر یک خانواده هفت فرزندی بود. برگن در اوج شهرت و محبوبیت حبس عشقی بیمارگونه میشود و ...

Bergen, a valuable Turkish arabesque singer, fights to stay afloat despite all the difficulties in her life.

خلاصه داستان : در یک دنیای دیستوپیایی در چنگال یک بیماری همه گیر که از طریق ارتباطات گسترش می یابد، مورات سیاووش زبان شناس که از این بیماری مصون شده است، هدف یک موسسه بی رحم می شود.

In a world shaken by an epidemic of madness that spreads through speech, Murat is the only immune person. As he searches for the secret of his mysterious immunity, his “hot skull", he has to leave the safe zone and embark on an adventure within the ruins of Istanbul.